Wednesday, December 23, 2009

این جا چاییم که روی میز می ماند و سرد می شود
از گیجی عشق بازی با تو نیست

Wednesday, December 9, 2009

!آخه مادر طبیعت عزیز
رسم بازی جوانمردانه این بود که تو این پروسه‌ی «انتخاب طبیعی» از بین «مولتی‌پِل ارگا.سم» و «دیرتر آمدن» یکی به ما می‌رسید. از کمر افتادیم آخه

Sunday, December 6, 2009

خوندن بعضی از این پیپرها واقعا عذاب آوره، دیشب از خوندن یکیشون اون قدر اَنم گرفت که واقعا ریدم

Thursday, November 26, 2009

رفتم سر کوچه
یه پک از سیگار بگیرم
سیگار که نداشت هیچ
بردم ته کوچه
کو.نم گذاشت


Wednesday, November 25, 2009

مراعات دل مرا که نکردی
رعایت پدرت را می کردی لااقل و
یک چیزی تنت می کردی


حالا همین دیشب که من آنقدر در خواب صبر کردم
که بالاخره بعد از سیزده ساعت راضی شدی بیایی به خوابم
باید سر و کله بابایت پیدا می شد؟
که آن قدر حرف بزند و مخ مرا بخورد و وقت کُشی کند
تا طاقت مغز من طاق شود و از خواب بیدار شوم آخر؟؟


Sunday, November 22, 2009

وقتی حشر به مغز می زند
با صدای آژیر پلیس هم
هم خوابگی هایمان را مرور می کنم


Friday, November 20, 2009

امروز رفتم فروشگاه نزدیک خانه
آب دهانت را خریدم
صد در صد طبیعی
با پالپ های ریزِ پوستِ لب هایت


Thursday, November 19, 2009

دلم تنها جای توست و
امروز آنقدر برایت تنگ شده بود
که گوزیدم...
بوی موهای تو را می داد

Tuesday, November 17, 2009

منم و
اسپرم هایی که هدر می روند
بی تو
و من امشب اولین آهنگم را ساختم
با لای در و باد

Monday, November 16, 2009

اصل لذت مستر.بیشن مال زمان هایی است که پارتنر داری و سک.ست به راه است و اون وسط مسط ها هر از گاهی تو تنهایی برای خودت پو.رن می بینی یا خیالات می کنی و مستر.بیت می کنی، نه موقعی که دست آدم از همه کَس کوتاست. بله

Friday, November 13, 2009

مسعود رسام در گذشت

مسعود رسام را غیر از کارهایش خیلی نمی شناختم. بچه که بودیم، آن موقع که دکان کارتون های قدیمی صدا و سیما مثل بچه های مدرسه والت، بابا لنگ دراز، پسر شجاع، دور دنیا در هشتاد روز، قصه های مجید، نل، هاکلبریفین و ... داشت کم کم جمع می شد، سر و کله یک برنامه هایی پیدا می شد که ماها را پای تلویزیون نگاه می داشت. چاق و لاغر، دنیای شیرین، سیب خنده، دلبندم و دنیای شیرین دریا اکثر اون برنامه ها بودند که اسم و ایده و شیوه مسعود رسام و بیژن بیرنگ همه جاشون به چشم می خوره. یا خانه سبز که برای بزرگ تر ها بود و به درد سن و سال یکم کمتر ما بیشتر می خورد. و یا قطار ابدی که آخرین خاطره من از مسعود رسام است، با نرون، رابین هود، حسن کچل، هزار و یک شب و دیوانه های دیوانه کننده اش. قطار ابدی مجموعه طنز متفاوت و فوق العاده ای بود که تیکه های هرچند نه خیلی واضحش هنوز هم بوی خلاقیت و نوئی می دهد. قطار ابدی که آن زمان زیرسایه ی پاورچین ماند، به نظرم حقش توجه خیلی خیلی بیشتری بود. همان طور مسعود رسام که امروز خبر درگذشتش را شنیدم لایق توجه و حتی معروفیت بیشتری بود. مسعود رسام از معدود افرادی بود که حتی شخصیت های داستان هایش مثل مجید دلبندم یا خانه سیزی ها، معروف تر از خودش بودند. مسعود رسام در سن پنجاه و دو سالگی در گذشت